در نظر بگیرید که شما تا به حال یک فرد عادی بوده اید اما از امروز به سمت مدیر یک اداره منصوب می شوید.
آیا رفتارهای شما تغییر نخواهد کرد؟
طبیعتاً چرا.
کسی که سمت مدیریت یک اداره را بر عهده دارد ، دیگر یک "شخص ساده" نیست. و به همان اندازه باید فیلترهای متعددی بر رفتار خود نصب کند. هم از لحاظ طرز پوشش ، هم از لحاظ حضور به موقع ، هم از لحاظ طرز برخورد با پرسنل زیر مجموعه و ارباب رجوع ، هم از لحاظ سعه صدر و حلم و مدارا و ... . حتی باید مراقب گفتار خود باشید و هر کلمه ای را به کار نبرید. زیرا اکنون دیگر هر رفتار یا هر گفتاری در خور "شأن" شما نیست.
در این حالت ، شما دیگر مثل قبل ، "آزاد" نیستید هر جور دلتان می خواهد و دوست دارید رفتار کنید. شما "محدود" شده اید. باید مراقب رفتارتان باشید. چون الان علاوه بر شخصیت حقیقی ، یک شخصیت حقوقی هم دارید.
اگر همچنان یک فرد ساده و بدون مسئولیت فوق بودید ، نیاز به هیچیک از فیلترهای فوق نداشتید و بدون هیچ محدودیتی میتوانستید تقریباً هر جور دلتان میخواهد رفتار کنید.
چرا حالا که "نقش خاصی" بر عهده گرفته اید ، دیگر نمی توانید هر جور دلتان خواست رفتار کنید؟
چرا هر چه این نقشی که بر عهده گرفته اید ، بزرگتر باشد ( سطوح بالاتر مدیریت) ، باز رفتارهای شما حساستر خواهد شد و "آزادی " شما کمتر می شود و شما محدودتر می شوید و بیشتر باید مواظب رفتارهای خود باشید؟
زندگی هر انسانی را می توان متشکل از دو مرحله دانست:
1) مرحله ای که در آن به صورت ساده زندگی می گند. هیچ نقشی بر عهده او نیست. خودش است و خودش. طبیعتاً در چنین حالتی ، او می تواند هرجور که دوست دارد رفتار کند. این مرحله ، مرحله ای است که فرد نزد پدر و مادرش زندگی می کند و تشکیل خانواده نداده است و نقش همسری یا والدی ندارد.
2) مرحله ای که فرد در آن ، نقشی را ایفا می کند. مثل نقش همسری یا نقش پدری / مادری. در این حالت ، حتی رفتارهای ظاهراً کوچک و نامحسوس فرد هم بر عناصر سیستمی که او در آن نقش ایفاء می کند ( همسر / فرزندان ) تأثیر می گذارد. در این حالت او چون دیگر یک همسر یا والد است ، نمی تواند هر جور دلش خواست و هر جور که اقتضای شخصیت خودش بود رفتار کند.
یکی از ریشه های اصلی بروز مشکلات در خانواده ها ، شاید همین باشد که یکی از همسران ، به نقش همسری یا والدی خود و "الزامات این نقش" که محدودیتهایی برای او ایجاد می کند ، توجه نمی کند و ناخودآگاه هنوز خود را مثل زمان تجرد ، "آزاد" می پندارد تا هر جور دوست داشت رفتار کند.
نکته تکمیلی:
همانطور که دقت کردید ، محدودیت ها همیشه بد نیستند و آزادی هم همیشه خوب نیست. گاهی ، محدودیت ها دلیل بر بالاتر بودن شأن افراد است و آزادی دلیل بر بی اهمیتی جایگاه آنها.